جدول جو
جدول جو

معنی ناخشنود کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ناخشنود کردن
لإزعاجٍ
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ناخشنود کردن
Disgruntle
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ناخشنود کردن
contrarier
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ناخشنود کردن
засмучувати
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ناخشنود کردن
不快にさせる
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ناخشنود کردن
disgustar
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ناخشنود کردن
zirytować
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
ناخشنود کردن
расстроить
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به روسی
ناخشنود کردن
ناخوش کرنا
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به اردو
ناخشنود کردن
ทำให้ไม่พอใจ
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
ناخشنود کردن
membuat kesal
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ناخشنود کردن
להרגיז
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به عبری
ناخشنود کردن
使不快
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به چینی
ناخشنود کردن
ergeren
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
ناخشنود کردن
kukeresha
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ناخشنود کردن
불쾌하게 하다
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
ناخشنود کردن
desagradar
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ناخشنود کردن
বিরক্ত করা
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
ناخشنود کردن
नाराज़ करना
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به هندی
ناخشنود کردن
scontentare
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ناخشنود کردن
verärgern
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
ناخشنود کردن
hoşnutsuz etmek
تصویری از ناخشنود کردن
تصویر ناخشنود کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بِ رَ نَ / نِ شُ دَ)
راضی کردن. خوشحال کردن. اعتاب. (یادداشت بخط مؤلف). ترضیه. ارضاء. (تاج المصادر بیهقی) :
بفرمود صاحب نظر بنده را
که خشنود کن مرد درمنده را.
سعدی (بوستان).
و بنعمت بیکران خشنود کردند. (گلستان سعدی).
چندان کرمت نیست که خشنود کنی
درویشی از آن باغ بشفتالودی.
سعدی (هزلیات)
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ کَ / کِ دَ)
سخط. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). ناراضی شدن. خشمگین شدن
لغت نامه دهخدا
خوشحال کردن، راضی کردن، قانع کردن، خرسند کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد